روزهای زندگی من;
عزیزتر از جانم خیلی دیر وقته و خسته هستم پسرنازم خوابیده ،تا فرصت هست نمیرم بخوابم تا صبح برا سحر به سختی بیدار نشم ولی خواب به چشمانم نمی آید حیف است امشب را ثبت نکنم. امروز دوست پدر بعد از مدت زیادی اومده بودن خونه،شب خیلی خوبی بود هر چند زمانش کم بود و فرصت نشستن اندک ،ولی از ملاقاتشان خرسند شدیم. آبتین گلم خیلی چهر اش ناز شده بود و به همان نسبت ووووجک شما هم متین مادر آرام بودی،بارها توجه کردم وقتی مهمان داریم شما خیلی کمک میکنی،وقتی این جمله را برای پدر میگم همیشه بهم میخنده، خوب دیگه پیش خودش میگه یک نی نی گولوو چکار میتونه بکنه ؟؟؟ مسابقه ای...