محمد امین خانمحمد امین خان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

محمد امین گل همیشه بهار مادر

امروز روز توست!

امروز 19 خرداد روز یکشنبه سومین ماهگردت می باشد خونه ی پدربزرگ دعوت بودیم مهماناز بهبهان داشتند ما هم از دو روز قبل آنجا بودیم قصد داشتیم با هم به آتلیه بریم ولی بخاطر مشغله پدر بی خیال شدم ولی تا دلم خواست خودم از ماهکم عسک های گشنگ گشنگ گرفتم برایت این روزها را ثبت میکنم تا فراموش نشوند و  از علاقه و دوست داشتنمان باخبر باشی........هر چند در انتهای تنهاترین لحظه ها نیز بدان کسی باتوست که غفلت تو ،از دیدنش او را یک لحظه غافل نکرد. محمد امینم نامدار و خوش اقبال باشی،عزیز مادر امروز روز توست،می خواهم تا آنجا که در اختیار من است ،روز من باشد،میخواهیم امروز را زندگی کنیم،تنها به امید تو به روزها رو کنیم،تو به ما پروبال می...
19 خرداد 1392

قشنگم

امشب خیلی خوب بود خاله اینا اینجا بودن خیلی سرگرم بودی،چون از بغلشان پایین نمی آمدی نوبتی بغلت می کردن و شما هم از این همه بغل لذت میبردی،ولی در بدو ورود نمی دانم از شلوغی خانه ناراحت بودی یا چهره ها برایت ناآشنا بودن و احساس غریبی می کردی که من مجبور میشدم چندین دفعه گریه هایت را آرام کنم،آنقدر با صدای بلند گریه میکردی که دلم کباب می شد. ...
17 خرداد 1392

محمد امین خان به استقبال زائران حج

عزیزم امروز زائران خانه خدا به خانه برگشتند و حسابی برامون دعا کردن ،نماز خوندن مخصوصا مسجد و النبی،نائب زیارمون بودن.که ایشالا طاعات و عباداتشون مورد قبول درگاه حق قرار گرفته باشه و بارها و بارها سفر به سرزمین ملکوتی نصیب آنها و آرزومندان بشه... ساعت ١بود به همراه اقوام فرودگاه رفتیم هوا خیلی گرم بود،و آفتاب داغ، پدربزرگ و مادربزرگ ساعت ١:٣٠هواپیماشون نشست تا بیرون اومدن زمان برد ما هم منتظر ، خیلی فضای روحانی بود بوی زیارت و حال وهوای مکه... ما دورتر از بقیه و زیر سایه ایستاده بودیم،من از دور نگاه میکردم که همه در حال روبوسی کردن و زیارت قبول گفتن و هر کسی هم که فرصت میکرد دکمه های لباسهایشان را باز میکرد تا ایشالا قسمت اونا ه...
26 ارديبهشت 1392