محمد امین خانمحمد امین خان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

محمد امین گل همیشه بهار مادر

بیا ببین چه ســــــخته...

1392/7/11 11:33
نویسنده : مامان
856 بازدید
اشتراک گذاری

 

عزیز مادر این روزها شرایط سختی را با هم داریم پشت سر میگذاریم اوایل و بهار و بیمارها بسیار ،میزان آلاینده ها خیلی زیاد شده،و یکی از  این ویروس های بد، بخاطر بی احتیاطی مادر وجود نازنینت را آزار میدهد.

اولین باری است که مریضیرا با تو تجربه می کنم و چه امتحان سختی ..........

7/7/92اولین باری است که طعم تلخ دارو سرماخوردگی و استامینوفن ضد درد و ضد تب را تجربه میکنی و چقد سخت است خوردن این داروها و سخت ترخوراندن این داروها به پسرم.

                  دوران نقاهت تاج سرم

با خاله اینا رفته بودیم خونه آقاینا،بین راه احساس کردم که بی حال هستی چون تمام مسیر را خواب بودی ،فردای آن روز هم آرام بودی و مث همیشه جیغ نمی زدی ولی من متوجه نشدم،چون علائمی نداشت،فقط بی حال بودی که من هم فکر میکردم خوابت میاد.

روز یکشنبه احساس کردم دمای بدنت بالا رفته ،فکر میکردم خوب میشی ،با ماما رفتیم بیمارستان و دکتر برایت دارو تجویز کرد،  ولی شب تا صبح بیدار بودم می ترسیدم که یک موقع دمای بدنت بالا برود،

      گل پسر ناناز

                                          نفــــــــــــــــــــــــسم قربون چشماملتهبت بشم

روز دوشنبه که پدر همچنان در ماموریت بود ،دمای بدنت زیاد و زیادتر میشد من هم که تجربه نداشتم خیــــــــــــــــــلی ترسیدم

آخه مامانی یه گل پسر یه تاج سر مث محمد امین داره،طبیعی بترسه

پدر که از ماموریت برگشت اومدیم آهواز،مستقیم رفتیم بیمارستان ابوذر بخش اورژانس ،پر بود از دانشجوهایی که در حال طرح گذراندن بودن، خیلی تب داشتی تبت به 40هم رسیده بود از استرس مغزم در حال منفجر شدن بود،واقعاً خدا رو خوش میاد بچه هایی که زبون ندارن حرف بزنن و درد آنها را کلافه کرده،بخواهیم بسپاریمشان به این کارآموزها؟؟؟؟؟؟؟؟

پسرم را برداشتم و از اونجا فرار کردیم،اگر تا ده دقیقه دیگه میموندیم بستری هم میشدی..

 و از اونجا رفتیم بیمارستان فوق تخصصی اطفال زیتون،ولی مادر از یک بیمارستان عمومی هم شلوغ تر بود پر بود از بچه های ناز و هر کدوم یک مریضی ،فقط میدونم سریع از اونجا خارج شدیم تا بیماری جدیدتری بهت منتقل نشده.اومدیم پیش دکتر ترابی و پس از معاینه همان داروها را را دوباره تکرار کرد و گفت که تب پسر بالاست و حواست باشه که تشنج نکنه ،برای کنترل تب مجبور شدم از شیاف استفاده کنم که موثر بود و دمای بدنت پایین اومد،تا صبح کشیک میدادیم ،روز سه شنبه هم دارو استامینوفن خوردی ولی از روز چهارشنبه دیگه استامینوفن بهت ندادم فقط شربت سرماخوردگی ،امروز که 5شنبه است حالت بهتر شده ولی سروصدا و جیغ نداری ،غذا هم نمیخوری،ولی خدارو شکر دیگه تب نکردی..

     قلبــــــــــــــــــــم
         

ممنونم خـــــــــــــــدای خوب و  مهــــــــــــــــــــــــربانم

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان فرزانه
13 مهر 92 0:00
محمد امین گل خاله چقدر دلم برات تنگ شده ماشاالله از وقتی ندیدمت چقدر بزرگ شدی خیلی ناراحت شدم سرماخوردی انشاالله بلات دور باشه عزیزکم- راستی گل پسر منم بدنیا اومده اسمش پوریاست زود بزرگ بشین که باهم بازی کنید - میبوسمت